جدول جو
جدول جو

معنی لی لی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

لی لی کردن
(شُ دَ نِ زَ)
با یکپای جه جهان رفتن. حجل. یکپای برداشته جستن مردم. تعتاب. عتبان. با یکپای جهان جهان رفتن. برجستن در رفتن بیک پای. دویدن بر یک پای. جستن و فرو جستن در طی مسافتی
لغت نامه دهخدا
لی لی کردن
یک پارا در هوا نگهداشتن و با پای دیگر راه رفتن: با مرحوم پدرش و جمعی دیگر که آنان را نمی شناخت در صحن حرم امام رضا لی لی میکرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یللی کردن
تصویر یللی کردن
وقت خود را بیهوده هدر دادن، ولگردی، خوش گذرانی، یللی تللی
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا نَنْ دَ / دِ کَ دَ)
روشن کردن. براق کردن. جلا دادن. زدودن
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ دَ)
جنبانی چیزی استوار چون میخ و دندان و غیره در جای خود با آواز، آواز تخم مرغ ضایع و تباه گاه جنبانیدن
لغت نامه دهخدا
(سُمْ بُ دَ دَ)
در انجام دادن امری به عمد این دست آن دست کردن، لک و لک کردن. کاهلی کردن. و رجوع به لک و لک کردن شود
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
درخشیدن چنانکه ستاره در هوای صافی. مشعشع بودن. درخشان بودن چنانکه ستاره به شب: ستاره ها لی لی میزند (در تداول تهرانیان) ، یعنی میدرخشد. شاید با تلؤلؤ عرب یکی باشد. و رجوع به لیان لیان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لک لک کردن
تصویر لک لک کردن
لکه های متعدد ایجاد کردن، کاری را عمدا بتانی انجام دادن مماطله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلی کردن
تصویر ایلی کردن
زیر فرمان گرفتن، رام کردن
فرهنگ لغت هوشیار